برف
پسرتمیزم شبی که برف میومد با خوشحالی لباساتو پوشوندم بردیمت بیرون ولی یه دفه شوکمون کردی باگریه و اه اه اه ..کردنات وجودم برف که میبارید میخورد تو صورتت برای اولین بار بود که زمینو اونجوری میدیدی سفیدباجای کفشای کثیف همش میگفتی اه اه اه اه که مجبور شدیم بریم خونه عکساشو پایین برات گذاشتم فردا صبح روز جمعه برف زیاد اومده بود ایندفه دیگه ازبرف خوشت اومده با هزار زحمت میاوردمت خونه باز گریه میکردی که میخام برم بف بازی بف بازی بف بازی جیگرم یادم رفت بگم دیشبم با دختر عموت مهنا بازی میکردبد با ماژیک تمام صورتتو نقاشی کردی تو عکسات قشن معلومه............ ...
نویسنده :
مامانی
0:16