محمدمهدیمحمدمهدی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
محمد حسین جونمحمد حسین جون8 سالگیت مبارک

محمدمهدی کوچک ما

آغاز سال 93

پسر خوشگلم سال  93 مبارک لحظه تحویل سال ساعت 20:27 بود و سال اسب  سالی سرشار از شادی و سلامتی برات آرزومندم   ...
1 فروردين 1393

2 سالگی

  محمد مهدی عزیزم ,*گل قشنگم *بود و نبودم آرزویمان این است دلت خوش باشد نرود لحظه ای از صورت ماهت لبخند نشود غصه دمی نزدیکت لحظه هایت همه زیبا باشد از خدا میخواهم که تو را سالم و خوشبخت بدارد همه عمر   محمد مهدی جان ....جیجلم.....قلبم......نفسم .....عمرم.....همه کسم.... تولدت مبارک       محمدم 1 روزگیت                محمد جونم امسال یه تولد کوچیک وخونوادگی برات میگیریم انشالله سال بعد جبران میکنیم برات بعدا عکساشو میذارم اینم عکست از متولدین امروز     ...
2 اسفند 1392

محمدم این کلماتو اینطوری میگه....

محمدم خیلی شیرین زبونی میکنی کتاب - پاک کن - لوشین -لیشین: لیموشیرین هجیج : هویج  تبلا : تولد  دندایی : دمپایی آیی : آره مغا : تخم مرغ تیزون : تلویزیون هیس : نیست و خیس گنگین : سنگین قاشوق : قاشق گنگا : چنگال پوفک : پفک بازم برات میگم اگه یادم اومد عشق مامان   3 ماهگیت همون لباس تنته در 24ماهگیت (پسرم اینقدر تپلی همون لباس تنت شده.......) ...
2 اسفند 1392

عکس های تولد

نفس مامان تولدت مبارک   همین که کیک رو دیدی با دستای نازت بهش حمله ور شدی تا بخوریش       عاشق فشفشه شدی.. با چوب شور میخاستی فشفشه رو خاموش کنی..     اینجا هم انگشتای  نازتو به فشفشه زدی که سوخت... گاوی که روی کیک بود برداشتی تا بخوری.. نوش جونت عسسسسلم دست میزنی....       در حال رقصیدن   بادکنک رو گاز گرفتی و تا ترکوندیش...   حالا نوبت این بادکنک شدش آقا محمد شمع رو فوت میکنی همین که مامانی روشن میکرد شما فوت میکردی ... با هزار زحمت تونستیم چندتا ...
2 اسفند 1392

کوتاهی مو

محمدم امروز اول اسفند ماه برای اولین بار مامانی به همراه زنعمو و مهنا جیجل بردیمت آرایشگاه تا موهاتو مرتب کنه چون شما یه کمی از قیچی کردن موهات اذیت میشی همیشه بابایی موهاتو با ماشین ریش تراش کوتاه میکنه...... راستی اولین کوتاهی مو نفس مامان 17 فروردین 90 در مشهد الرضا توسط بابایی بود اولش مهنا خانم نشست و شما هم در انتظار بودی تا نوبتت بشه منم همش ازت میپرسیدم موهاتو کوتاه کنیم خوشکل بشی شما هم میگفتی آیی  خوشکل... ساکت نشسته بودی تا اینکه آرایشگر موهاتو خیس کرد و قیچی و....گریه های شما شروع شد واذت اذت میگفتی تا آرایشگر بیچاره اینقدر برات شکلک دراورد تا آروم شدی الهی بمیرم برات خیلی اذیت شدی جیجل مامان چند تا عکس ازت انداختم ...
1 اسفند 1392

چه زود گذشت.....

   سلام به جیجل مامان عزیز دلم 2 سال پیش این روزا داشتم انتظار به دنیا اومدنتو میکشیدم خیلی دوست داشتم روزا تند تند بگذره 2 اسفند بشه تا جیجلمو بغل کنم ولی الان باورم نمیشه چه زود داره 2 سال میشه محمدم نفسم جیجلم عسسسلم خیللللیییی دوست دارم...... محمدم اولا به من ماااامان میگفتی به بابا هم باااابا بعد بابا رو چون مامان با اسم صدا میکنه شما هم یاد گرفتی و بابا رو به اسم صدا میکنی بعضی وقتا که به اسم صدا میکنی بابا جوابت رو  نده زرنگی میکنی و بابا میگی خدا رو شکر اسم مامان سخته همون مامان میگی.... ولی حدود 2 هفته ای میشه که ما رو مامانی بابایی صدا میکنی امروزم منو مامان جا صدا زدی منظورتو متوجه نمیشدم تا...
27 بهمن 1392

میز خاطره و محمد مهدی

  مامان جونینا عکس نوه هاشونو (یاسین و نیایش و محمدمهدی ) رو میز گذاشتن شما هم عاشق اینی که بری عکسا رو بهم بریزی اینجا هم داری عکس نیایش خانم رو برمیداری   ...
25 بهمن 1392

خوش گذرونی خونه مامان جون....

  محمدم هر وقت بریم خونه مامان جون   حسابی بهت خوش میگذره هر کاری دلت بخاد میکنی هر چیزی هم دلت بخاد میخوری مامان جونم بعضی وقتا برات بستنی میخره .... جیجلم از بچگی عشق بستنی ای ...
25 بهمن 1392

محمدم دکتر شده

دیشب خونه باباجون بودیم خاله فاطی ( که الان دانشجو پرستاریه ) داشت فشار خون آقا جون (بابا بزرگم) رو میگرفت که شما هم از فرصت استفاده کردی گوشی خاله رو برداشتی  نبض خودت رو گرفتی و حسابی واسه خودت دکتر شدی حسابی خودتو تو دل آقاجون جا کردی با آقاجون آقاجون گفتنت   ...
24 بهمن 1392

سواری کردن ....

جیجل طلام هروقت بریم بیرون ماشین های موزیکال رو ببینی عاشقشی که سوارش شی مامانم 250 تومن ناقابل میده سوارت میکنه(پولشو به این دلیل گفتم که انشالله بزرگ شدی و بچه دار شدی نوه ی عزیزمو بردی بیرون خاست سواری کنه ببینی زمان ما چقدر بود زمان شما....) چند وقت پیش با زنعمو و مهنا رفتیم بیرون شما و مهنا هم سواری کردید منم چند تا عکس ازتون انداختم       ...
24 بهمن 1392